۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

بي چاره ملتي است ملتي كه "نيازمند" قهرمان باشد!

 گاليله نمايشي است از مردي  كه تلخي دروغي اجباري را تجربه مي كند. مردي كه تصور تيزي گيوتين يا تندي آتيش پاهاش رو سست مي كنه . صداش رو مي لرزونه و تا جايي مي برتش كه با نگاهي  خيره و بي روح به روبه رو زيرلب زمزمه مي كنه: زمين مركز هستي است!
گاليله نمايشي است از تماشاگري كه صد دقيقه به قهرماني زل مي زنه كه گاهي از زنده موندنش خوشحاله و گاه از اترافش دلسرد و مي خواهد باور كنه كه پيرمرد در لحظه اعتراف با پاش دايره اي رو زمين كشيده و توي دل گفته اما من مي دونم كه زمين مي گردد!
گاليله نمايشي است از ما! از ما كه امسال چندين بار با بهت و حسرت به تلويزيون  زل زديم و سعي كرديم  باور كنيم اون چيزي را كه چشم هامون مي ديد. مايي كه خواستيم داور نباشيم كه هر كسي حد تحملي داره! و خواستيم  درك كنيم اما در دل براي مرگ قهرمانمون گريه مي كرديم .
 آندره آ: چرا توبه كرديد گاليله؟ در زنده ماندنتان چه حكمتي بود كه در مرگتان نبود؟ شما "قهرمان" ما بوديد... و اينك بي چاره ملتيم... زيرا "قهرمان" نداريم.
گاليله: بي چاره ملتي است ملتي كه "نيازمند" قهرمان باشد.
***
گاليله نمايشي است كه طعم خوش ديالوگ هاش را تا مدت ها زير زبون تون احساس مي كنيد.
تئاتر شهر-سالن اصلي- تا دهم اسفند هرشب به جز شنبه ها ساعت 19